دلشوره
گاهی دلم برای ساده ترین اتفاقات شور میزنه
دلشوره ست دیگه وقتی میخواد بیافته به جونت میافته
طوری که احساس میکنی یه چیزی درونت میجوشه، نفست اَدا درمیاره، مثل ماشینی که تو سربالایی زور بزنه نفستم تا گلو میاد ولی نای ادامه مسیر رو نداره
قلبت نامنظم میزنه؛ پاهات سست میشه میخوای بشینی ،همین که میشینی یهو بلند میشی قدم میزنی، اینور اونور میری سرتو گرم میکنی اما نمیشه
ناخوناتو میخوری ، پاهاتو تکون میدی، دستتو مشت میکنی باز میکنی، لباتو گاز میگیری عینکتو تمیز میکنی، با خودکار کاغذِ رویِ میزو اِنقد خط خطی میکنی که پاره میشه اما دلشوره ت خوب نمیشه که نمیشه
قرآن میخونی دعا میخونی، آخر سر میخوای به گریه پناه ببری اما نمیتونی فکر و خیال نمیزاره
میدونی بعضی دلشوره ها مقصر نداره یه اتفاقی میافته یه چیزی میشه یا گاهی اصلا چیزی نشده ولی چون بی خبری دلشوره میاد سراغت
وقتی زندگیت از کودکی پُر باشه از خبرای بَد خبرای دلشوره آور، در مقابل دلشوره ضعیف و ضعیف تر میشی و اینجاست که قلبت، کنترل دلشوره هاشو از دست میده و نمیدونه کِی باید دلشوره بگیره کِی باید نگیره؛ برای چه کسی بگیره برای چه کسی نگیره ،سر کوچکترین مورد سگِ دلشوره رو میندازه به جونت
و تو میمونیو یه سگِ هار....
__ محمدی نژاد / پانزدهم شهریور98
.
.
پ.ن :
به یاد آهنگایِ آخر هفته دانشگاه
عالی 😍😍
چقدر به دل میشینه حرفات
سیگاااااااار؟؟؟؟؟؟؟
زیبا بود
یکی هست که میداند. همین نزدیکیها. کاش منتظر او باشیم.
نوشته های شما حتما باارزش هستند. اما من حرفم اینه اگه یه نفر ...