گاهی باید بی خیال شد

گاهی باید بی خیال شد اما همین که می خواهی بیخیال شوی خیالها شروع می شوند خیالهایی که دست خود آدم نیست
گاهی هرچه قدر سعی می کنی افکارت دست خودت باشد نمی شود که نمی شود
گاهی باید تسلیم شوی ...

فرق بین ما و یک گوسفند!

نگاه میکنی
و من نیز نگاه میکنم
و بعد هر دو بقیه چایمان را مینوشیم

سَبُک مغز

بعد از ظهر تابستان

دست فروشی می کردم
هوا هم گرم بود
توی کوچه همه بچه ها بادکنک داشتند ...جز من!
نشستم
چشمهایم را بستم

قسمت 21 کتاب شازده کوچولو (اهلی کردن)

اهلی کردن (قسمت 21 کتاب شازده کوچولو)

اهلی کردن (قسمت 21 کتاب شازده کوچولو)

انسان

تلخم ...خیلی تلخ

تلخ تر از هر زهرماری که فکرش را بکنید

این تلخی سالهاست که با من است
اما تلخ بودن بهانه برای انسان نبودن نیست
مشکل داشتن توجیهی بر انسان نبودن نیست

قهر 🎧

دلها چه قدر زود رنج شده اند

سرآغاز

ما کودکی را دوست داریم که به دنیا نیامده

بی تو

بی تو زیبایی این شهر چقدر دلگیر است
عصر یک جمعه ی دلگیر

از دور بود

دوستت دارم ولی این داشتن از دور بود

بغض